بی گهان شد هر رفتن سوی روزن ننگری
            آتشی اندرزنی از سوی مه در مشتری
         
        
            منگر آخر سوی روزن سوی روی من نگر
            تا ز روی من به روزن های غیبی بنگری
         
        
            روی زرینم به هر سو شش جهت را لعل کرد
            تا ز لعل تو بیاموزید رویم زرگری
         
        
            شش جهت گوساله ای زرین و بانگش بانگ زر
            گاوکان بر بانگ زر مستان سحر سامری
         
        
            شیرگیرا گاو و گوساله به بانگ زر سپار
            چونک شیر و شیرگیر جام صرف احمری
         
        
            دشمن اسلام زلف کافرت ما را بگفت
            دور شو گر مؤمنی و پیشم آ گر کافری
         
        
            گفتمش این لاف ها از شمس تبریزیستت
            گفت آری و برون آورد مهر دلبری