به دل دیرین بنایی بود کندم
            به جای او ز نو طرحی فکندم
         
        
            خریدارانه چشمی دید سویم
            نگفت اما هنوز از چون و چندم
         
        
            قبولی زان نگه می یابم ای بخت
            بسوزان بهر چشم بد سپندم
         
        
            نگهبانت به سوی فتنه و ناز
            فریبم می دهند و می برندم
         
        
            ره پر تیغ و تیر غمزه پیش است
            خداوندا نگه دار از گزندم
         
        
            برو وحشی تو صید زلف او باش
            که من جای دگر سر در کمندم