سر نمی تابم ز شمشیر حبیب
            هر چه آید بر سر من، یا نصیب!
         
        
            دل بدرد آمد من بیچاره را
            چاره درد دلم کن، ای طبیب
         
        
            ای که گویی: چونی و حال تو چیست؟
            من غریب و حال من باشد غریب
         
        
            تا رقیبت هست ما را قدر نیست
            نیست گردد، یارب! از پیشت رقیب
         
        
            زار می نالد هلالی، بی رخت
            آن چنان کز حسرت گل عندلیب