مرا ز عشق تو صد گونه محنت و المست
            هزار محنت و با محنتی هزار غمست
         
        
            اگر چه با من مسکین بسی جفا کردی
            زیاده ساز جفا را، که این هنوز کمست
         
        
            تویی حیات من و من ز فرقتت بیمار
            بیا، که یک دو سه روزی حیات مغتنمست
         
        
            بیا و بر سر بیمار خود دمی بنشین
            مرو، که آنچه تمنای تست دم بدمست
         
        
            کرم نمودی و بر جان من جفا کردی
            ز جانب تو مرا هر چه میرسد کرمست
         
        
            بزیر پای تو افتاد و خاک شد عاشق
            اگر چه خاک شد، اما هنوز در قدمست
         
        
            هلالی از سر کویت وداع کرد و برفت
            تو زنده باش، که او را عزیمت عدمست