خرم آن روز کزین محنت و غم باز رهم
            بمراد دل ازین درد و الم باز رهم
         
        
            رفت مجنون و ازین داغ جگر سوز برست
            می روم تا من دلسوخته هم باز رهم
         
        
            نیست امکان خلاصی ز تو در ملک وجود
            مگر از قید تو در کوی عدم باز رهم
         
        
            از تو بر من ستم و جور خلاف کرمست
            کرمی کن، که ازین جور و ستم باز رهم
         
        
            جان ز غم سوخت، هلالی، قدح باده کجاست؟
            تا ازین سوز درون یک دو سه دم باز رهم