" rel="stylesheet"/> "> ">

وصف معراج رسول الله و صحابه کبار آن

ای خوش آنشب که جبرئیل امین
سویش آمد ز آسمان بزمین!
مرکبی ره نورد گردون سیر
بر زمین وحش و بر فلک چون طیر
بود نامش براق و همچون برق
تیز بگذشت تا بغرب از شرق
همچو گلگون اشک در یکدم
زده بیرون ز هفت پرده قدم
بر فلک همچو برق گرم روی
در هوا همچو ابر نرم روی
همچو تیر نظر ز عالم فرش
تا نگه کرده ای رسد بر عرش
چون در آورد پا بپشت براق
لرزه افتاد بر زمین ز فراق
شد سلیمان بتخت گاه فلک
تابعش گشت جن و انس و ملک
در همان دم ز پرده های سپهر
تیز بگذشت همچو خنجر مهر
قرب او از مقام «ثم دنی »
قاب قوسین گشت «او ادنی »
با دل جمع و دیده بیدار
شد مشرف بدولت دیدار
بعد ازان بر گماشت همت را
که: بمن بخش جرم امت را
کرد ازین بندگان عاصی یاد
جمله را از گنه خلاصی داد
خواجه را بین که: در نشیمن راز
بنده را یاد میکند بنیاز
الله الله! چه احترامست این؟
در حق ما چه اهتمامست این؟
ای دل و دیده خاک درگه تو
سر من همچو خاک در ره تو
کس چه داند بهای گیسویت؟
هر دو عالم فدای یک مویت
سید انبیا ترا خوانند
سرور اولیا ترا دانند
آفتابی و پرتواند همه
پیشوایی تو، پیرواند همه
چار یار تو در مقام نیاز
هر یکی شاه چار بالش ناز
چار طاق طرب سرای وجود
چار باغ فضای گلشن جود
من سگ با وفای این هر چار
هر دو چشمم برای ایشان چار
کیست آن چار مه بمذهب من؟
علی و فاطمه حسین و حسن
بنده کمترین تست بلال
بلبل باغ دین تست بلال
بر فلک غلغل بلال تو باد
آسمان منزل بلال تو باد
نسبت من اگر کنی ببلال
بهلالی علم شوم مه و سال