باز چون مهر از فلک سر زد
شاه از خواب ناز سر بر زد
دل پر از مهر و لب پر از خنده
از عتاب گذشته شرمنده
پیش درویش همچو گل بشکفت
رفت در خنده همچو غنچه و گفت:
پس ازین به که ما بهم باشیم
هر دو شاه و گدا بهم باشیم
زانکه شاه و گدا بهم گویند
بی گدا نام شاه کم گویند
نام شاه و گدا بهم گیرند
بی گدا نام شاه کم گیرند
عزت سروران ز درویشیست
فخر پیغمبران ز درویشیست
همه شاهان گدای درویشند
در پناه دعای درویشند
شاه چون لطف کرد بیش از پیش
میل درویش گشت بیش از بیش
چند روزی چو در میان بگذشت
حال درویش زین و آن بگذشت