نوشدارو نشاه علت نهد درجان ما
درخمار معجز افتد عیسی از درمان ما
آبروی شمع را بیهوده نتوان ریختن
صد شب یلداست درهر گوشه زندان ما
ماخجل اما سخن درصنعت مشاطه است
کز نمود کفر دارد شاهد ایمان ما
زخمها برداشتیم و فتحها کردیم لیک
هرگز از خون کسی رنگین نشد دامان ما
چشم اگر بازست اگر پوشیده از هم نگسلد
آمد و رفت نظر در دیده حیران ما
نی زعصمت پاک دامانیم کز ناموس و ننگ
میکند آلودگی پرهیز از دامان ما
معنی روشن برون می جوشدم عرفی زدل
درسیاهی می نگنجد چشمه حیوان ما