" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٥: هردم زند هوس بچراغ دگر مرا

هردم زند هوس بچراغ دگر مرا
رسوا کند ز شکوه داغ دگر مرا
گو بوی گل بسوز دماغم که داده اند
از بهر بوی دوست دماغ دگر مرا
مشتاق شمع طورم و هردم هجوم شوق
آلوده میکند بچراغ دگر مرا
هر محرمی که میکنم ازوی سراغ دوست
محتاج میکند بسراغ دگر مرا
عرفی نوامجو که حریفان نه بلبلند
هردم مکش بنغمه زاغ دگر مرا