دادم بچشم او دل اندوه پیشه را
غافل که زود میشکند مست شیشه را
ای مدعی مکوش که محکم گرفته است
عشق همیشه دامن حسن همیشه را
دربیستون بصورت شیرین نگاه کن
تا عشق چون بسنگ فروبرده تیشه را
فرهاد راچه ذوق که او باوجود دل
درکار نقش سنگ کند زخم تیشه را
عرفی ببین فسردگی گشت ماهتاب
امشب که دربغل ننهادیم شیشه را