چراغ عشق بگلخن شود دلیل مرا
بگشت گلشن خود می برد خلیل مرا
زباغ وصل ثمر خواهم آنقدر که دهند
کجا نظر بکثیرست یاقلیل مرا
رو ،ای مگس بمگس ران مساز محتاجم
که منفعل نکند بال جبرئیل مرا
چگونه باورم آید زاهل حسن ،وفا
که کرده حسن تو ملزم بصد دلیل مرا
علاج تشنگیم خون دل کند ورنه
ز روی لب گذرد نهر سلسبیل مرا
فغان ز جلوه حسنت که باسخاوت عشق
به برفشاندن جان میکند بخیل مرا
دلم زجور خسیسان الم کشد ورنه
نمیگزد ستم مردم اصیل مرا
کجاست عرفی مجنون که تازیانه او
زکوی عقل بر آرد هزار میل مرا