" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٩: مروببادیه گردی که زرق و شیداییست

مروببادیه گردی که زرق و شیداییست
برهنگی مطلب کان لباس رعناییست
زبان به بندونظر بازکن که منع کلیم
کنایت از ادب آموزی تقاضاییست
دماغ یوسف اگر ترکنند کف ببرد
ازاین شراب که درساغر تماشاییست
چنین که بردم شمشیر و دشنه میغلتم
حسود رارسد ار گویدم که هر جاییست
نقاب می کشد ای دل تمام حوصله شو
که باز وقت شراب کرشمه پیماییست
شهید عاطفت آن کرشمه ام که زمهر
تمام نعش طرازی و مشهد آراییست
بشوق دوست چه سازم که درطریقت عشق
خیال بی ادبی و نگاه رسواییست
مگو که نیست گنه کارتر زمن عرفی
که این حدیث گرانمایه لاف یکتاییست