" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٤١: کوی عشقست اینکه مرغ سدره آنجا پرگذاشت

کوی عشقست اینکه مرغ سدره آنجا پرگذاشت
خوش دلی آمد که تاج غم رباید سرگذاشت
عقل ،دلرا درطریق عشق رهبر شد ولی
تیزدستی کردودر اول قدم رهبر گذاشت
آمد ازشهر ازل باعالمی هوش و خرد
بی وفا دل درعنان برتافتن اکثر گذاشت
دلگشایی خویش راسنجیده با دلتنگیش
زان کلید اینجا شکست و قفلها بردر گذاشت
راحت آمد تاگشاید قفل آتشگاه غم
ازکلید دست خود یکمشت خاکستر گذاشت
آتشین مرغ دلم رامیدهد صد بال و پر
درگلستانی که جبریل امین شهپر گذاشت