" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٤٥: هرگاه که از مهربگین میل توبیش است

هرگاه که از مهربگین میل توبیش است
اول نمک سینه ما باش که ریش است
زندان بود آمیزش آن کز ره عادت
درکشمکش صحبت بیگانه و خویش است
معشوق در آغوش و مرا آینه درکف
ازبس که دلم شیفته زشتی خویش است
دانم که شفیقند طبیبان همگی لیک
مرهم که نه معشوق نهد دشمن ریش است
با کعبه روان انس نگیرد دل عرفی
دایم قدمی چند ازین قافله پیش است