" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٥٦: دلم بقبله اسلام مایل افتادست

دلم بقبله اسلام مایل افتادست
صنم تراش من از کفر غافل افتادست
مرا معامله درکوچه ایست بامرهم
که صد مسیح بیک زخم بسمل افتادست
بدیر میرود ای کعبه رو، رهت، فریاد
که مست خوابی وآتش بمحمل افتادست
ز طوف کعبه مبادا که نا امید شویم
مدد کنید که جمازه درگل افتادست
زبار درد سبک مایه دان شهیدی را
که در محیط محبت بساحل افتادست
چگونه گریه نجوشد زچشم حیرانم
که آفتاب قیامت مقابل افتادست
زبهر جود، کریمی که تشنه طلبست
هزار پایه گداتر ز سائل افتادست
من از فریب عمارت گدا شدم ورنه
هزار گنج بویرانه در دل افتادست
برآستان محبت شهید شد عرفی
برهمنی بدر کعبه بسمل افتادست