گرتکیه گاه گلخن وگر مسند جم است
رویم بروی محنت ولب برلب غم است
ما ناز نیکنامی وعصمت نمیکشیم
رندی حریف ماست که بدنام عالم است
صد سیل فتنه آمد وگردی زجا نرفت
قصر مرادماست که موقوف یک نم است
اسلام نه ز روی مسلمانیم بجاست
بازیچه بعادت طفلانه محکم است
جز درکنار دوش ملامت نیارمید
این بیقرار دل که جگر گوشه غم است
عرفی تمام لاف مسلمانیست لیک
تا لب گشوده ایم بصد رنج ملزم است