" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٨٥: حیرت ملازم گل رخساره کسیست

حیرت ملازم گل رخساره کسیست
دیوانگی نتیجه نظاره کسیست
از جام کینه ام چورود مست وخونچکان
می بارد از رخش که ستمکاره کسیست
غمخوار نیست هر گه بود غمگسار خویش
بیچاره آنکه منتظر چاره کسیست
از خاک کشتگان تو هرگل که می دمد
معلوم میشود که دل پاره کسیست
فارغ ز خیرگی نگرد روی آفتاب
این دیده آزموده نظاره کسیست
عرفی درآب وآتش اگر میرود رواست
بازش میاورید که آواره کسیست