" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٩٥: ازآن ز شربت صلحم هوای پرهیزاست

ازآن ز شربت صلحم هوای پرهیزاست
که آتش تب شوقم نه آنچنان تیزاست
حیا نهشت که این دانه های اشک نیاز
بخاک عجزفشانم که آشتی خیز است
چو زلف باز کنی ناله خیزد از دلها
که دام ما همه این طره دلاویز است
ز طره مشک بدامان کوهکن باشد
اگر چه تکیه شیرین بدست پرویز است
سمند سعی چه بیهوده رانی ای فرهاد
که همعنانی گلگون نصیب شبدیز است
چگونه مانع نظاره ام شوی که مرا
ز شوق روی تو سرتاقدم نگه خیزاست
ستیزه تافت بمیدان امتحان عرفی
عنان کشیده چه داری محل مهمیز است