" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٠٤: برو مسیح که فکر فراغ من غلط است

برو مسیح که فکر فراغ من غلط است
غلط مکن که علاج دماغ من غلط است
نشان پای من آوارگی بجست ونیافت
بدشت گم شدگیها سراغ من غلط است
ز استخوان هما باغ ودشت معمور است
ترانه گله آلود زاغ من غلط است
نه عندلیب چمن زادم از بهشت مگو
ز گلخن آمده ام گشت وباغ من غلط است
کنون که لذت الماسم از نمک ره یافت
کرشمه سنجی مرهم بداغ من غلط است
حلاوتی که توان یافتن زخون جگر
شکستن هوسش در دماغ من غلط است
متاز بر اثر نور وعظ من عرفی
که شبروی بفروغ چراغ من غلط است