عشق ناوک ریزویکمویم تهی از یار نیست
باورم ناید که هر مویی زیار افگار نیست
برهمن چون بست زنارم مغان گفتند حیف
کین زمان در کافرستان عزت زنار نیست
می تراود می بجام جم همی آید بلب
نیست باکی گر ببزم عشق کس هشیار نیست
شرمسار از همت عشقم که در هنگام نزع
اضطراب جان سپردن مانع دیدار نیست
با سر هر موی تو هر صنف راصد دعویست
گرچه یکموازکسی طبع تو منت دار نیست
انتظار نوبهار از تنگ چشمیهای ماست
صد تماشا هست درگلخن که در گلزار نیست
سوزن عیسی بیفکن رشته مریم بسوز
خلوت وصلست هان آسودگان رابار نیست
هان ره عشقست کج رفتن ندارد بازگشت
جرم را اینجا عقوبت هست واستغفار نیست
هر سر مویم کلیمی ، لنترانی بشنوست
بازگو بگشای لب کاینجا ادب درکار نیست
میروی باغیر ومیگویی بیا عرفی تو هم
لطف فرمودی برو کین پای را رفتار نیست