ما مهرو ما محبت وما آرزوی دوست
با ما کسی چگونه توان جستجوی دوست
برسنک زد پیاله خضر آنکه نوش کرد
خونابه شرابنمای سبوی دوست
ای جان کباب شوجگر خویش رامسوز
ترسم تونیز تلخ شوی در گلوی دوست
رنج مسیح وسعی اجل سودمند نیست
ماییم وصد مشام وامیدی ببوی دوست
ای کفر ودین حلال کنیدم که میبرم
اینک ز دیر وکعبه پیامی بسوی دوست
سازد ببرگ لاله بدل برگ یاسمین
تشویق این نگاه مبیناد روی دوست
عرفی شکایت از ستم بی سبب مکن
چندی خوشست ساختنی هم ببوی دوست