دلبران نه دل بناز وعشوه غافل می برند
میکشند از عاقلان صد رنج تا دل می برند
کشتگان غمزه معشوق در روز جزا
جمله غیرت بر قبول کار قاتل میبرند
نگسلی از کاروان کعبه دل کز شتاب
میگذراندت بخاک عجز ومحمل میبرند
گر چه ارباب تعلق وقف خود باشند لیک
رخت اگر کمتر بود کشتی بساحل میبرند
هر کجا شمعیت روشن میکنند از بهر بزم
شمع جان هر گاه روشن شد ز محفل میبرند
زحمت حجاج دیر از کعبه جویان برتر است
ره بسی طی میشود تا ره بباطل میبرند
با سبک روحان کن آمیزش که چون ماندی زراه
بار غم بر دوش جان منزل بمنزل میبرند
فتنه شو براهل دل عرفی که در بزم قبول
مرده را جان میدهند وزنده را دل میبرند