" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٦٨: آه ازین دل کز گریبان غمی سر بر نزد

آه ازین دل کز گریبان غمی سر بر نزد
صد قیامت رفت ودست شیونی بر سر نزد
با وجود آنکه زهر بیغمی نوشد مدام
زهر خندی بر مزاج عافیت پرور نزد
با چنین غوغا که در این بزم شورانگیز بود
شیشئه نشکست وسنگی بر سر ساغر نزد
در چنین بزمی که یک پروانه دارد صد چراغ
با همه پروانگی گرد چراغی پر نزد
وقت عرفی خوش که نگشودند چون در بررخش
بر در نگشوده ساکن شد در دیگر نزد