" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٦٩: چند بی بهره بود دیده گریانی چند

چند بی بهره بود دیده گریانی چند
زلف جمع آر که جمعند پریشانی چند
گلرخان محنت نایافت نیابند مگر
یکنفس چاک به بینند گریبانی چند
آنکه آماده کند پرده ناکرده گناه
کی درد پرده از کرده پشیمانی چند
کبریای تو برانم که نیارد به نظر
مشتی آلوده وآلایش دامانی چند
عرفی افسانه غم گوش کنان حلقه زدند
خوان بیارای که جمع آمده مهمانی چند