دگر خلوت بعشرتخانه خمار میماند
زوجد صوفیان صد حلقه با زنار میماند
چنان بر عشرت ده روزه بلبل حسد دارد
که پندارد درین گلشن گلی بربار میماند
خزان حسن گل دور ودراز افسانه دارد
همین گویم کرین گلشن به بلبل خار میماند
نماند یکنفس دردسنان دشمنم در دل
وگر از دوستان خاری خلد بسیار میماند
کسی کز بهر طاعت ماند اندر کعبه یکساعت
اگر داند حساب مطلب از صد کار می ماند
تمام عمر با اسلام در دادوستد بودم
کنون میمیرم و ازمن بجازنار میماند
ندامت رنگ حرفی بر زبان می آورد عرفی
بدستان فغان آمیز استغفار می ماند