" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٠٢: صد غم دمی بزاید کانرا سبب نباشد

صد غم دمی بزاید کانرا سبب نباشد
ز انبای آفرینش غم را نسب نباشد
خوش عالمی که دروی کس کام دوست نبود
ور کام دوست باشد درد طلب نباشد
از عادت ظریفان زنهار برحذر باش
کاندر نهاد ایشان ذوق ادب نباشد
در ملک عشق کانرا بر شب بنا نهادند
آغاز روز نبود ، انجام شب نباشد
صوفی نشسته بیذوق آری کجا بود فیض
در خلوتی که آنجا بنت العنب نباشد
گو سلسبیل ورضوان می باش ومی دهنده
در مجلس شرابی کان نوش لب نباشد
روزی ز قتل عرفی گر پرسدت فضولی
گو دوستدار من بود تا بی سبب نباشد