گشود زلف معنبر شمال تا چه کند
نهفت چهره ز عاشق جمال تاچه کند
بیک دو روزه وصالش زمانه خونم خورد
هنوز دشمنی ماه وسال تا چه کند
باحتمال وفا میکشد جفا هیهات
ببوالهوس دلم این احتمال تا چه کند
بصد کرشمه مرا سوخت تا خطش بدمید
هموز کش مکش خط وخال تا چه کند
نهال تازه از باغ حسن جلوه نمود
جهان پرورش این نهال تاچه کند
دو صد ترانه براسرار حکمت افزودند
باهل مدرسه این قیل وقال تاچه کند
مرا ترانه ارباب قال آتش زد
سرایت نفس اهل حال تا چه کند
شراب حاضر وشمشیر ومن زعمر ملول
پس از دو جام دگر ان ملال تا چه کند
مجال حرف بیادش نبود وبلبل بود
کنونکه یافته عرفی مجال تا چه کند