این خستگان که بسته تدبیر می شوند
نارسته از کمند بزنجیر می شوند
خوابی ندیده اند که میمون اثر بود
آنانکه پای بسته تعبیر می شوند
برگی ز بوستان خرابی نچیده اند
جمعی که مایه گستر تعمیر می شوند
این ناوک از کمان که آید که هر طرف
صید افکنان نشانه این تیر می شوند
این فتنه از کجاست که مستان شیر گیر
گردن نهاده بسته زنجیر می شوند
این شاهباز کیست که در صید گاه او
مرغان بال بسته هواگیر می شوند
عرفی چه حالتست که در شهر بخت ما
نازاده کودکان برحم پیر می شوند