" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٢١: کو شورشی که صحبت شادی بهم خورد

کو شورشی که صحبت شادی بهم خورد
غم خون دل بریزد ودل خون غم خورد
زهر غم تو گر نچگانم بکام خضر
آب حیات ریزد و خاک عدم خورد
نازم بدان کرشمه که جای کباب و می
خون فرشته و دل مرغ حرم خورد
زخم زجاج دوست ندارد تراوشی
کوشیشه دلی که بدیوار غم خورد
گر شرح کاو کاو غم او رقم کنم
دود از رقم برآید و مغز قام خورد
میجو شدم زهر سرمو چشمه چشمه خون
هر گه که دل بذوق شهادت قسم خورد
نامش ز لوح همت عرفی برون نویس
آن تشنه کاب خضر ز جام کرم خورد