ای گریه ریزشی که بلاکم نمیشود
سیلی که کرد جور وجفا کم نمیشود
آواره رهی بعدم هستم وهنوز
شادم که ترکتاز بلاکم نمیشود
صحت در آرزوی دلم مرد وهمچنان
از لطف او امید دوا کم نمیشود
نازم بحسن وعشق که از جام اتحاد
مستند ودر میانه حیا کم نمیشود
خاصیت نیاز نگه کن که جود دوست
عالم گرفت وفقر گدا کم نمیشود
فصل خزان رسید وبآخر کشید لیک
بوی گل از نسیم صبا کم نمیشود
خواهی بگلشنم برو خواهی بچشمه سار
دردم بنقل آب و هوا کم نمیشود
خون میچکد ز طاعت عرفی هزار حیف
کز دامنش غبار ریا کم نمیشود