بکیش اهل وفا مدعا نمیگنجد
امید در دل و در سرهوا نمیگنجد
میان حسن و محبت یگانگیست چنان
که در میانه بغیر از حیا نمیگنجد
دم مسیح گشاید گل مراد رواست
که در بهشت وصالت صبا نمیگنجد
چنان بعهد تو بیگانگی رواج گرفت
که در حریم وصال آشنا نمیگنجد
فغان که تنگدلی در دیار ماعامست
بغایتی که اثر در دعا نمیگنجد
چنان ربوده دلم را هوای درویشی
که در سعادت بال هما نمیگنجد
خراب روضه عشقم که بافضای دو کون
تذرو عافیتش در هوا نمیگنجد
جمال دوست فروغم دهدنه نارکلیم
چراغ کس بشبستان ما نمیگنجد
ازآن بکعبه اسلام میرود عرفی
که در صنمکده شیدوریا نمیگنجد