حدیث عشق جان فرسا مگوئید
بدزدید این سخن اما مگوئید
متاع جان ودل ارزد بتاراج
حکایت با من از یغما مگوئید
بطور ما نگنجد منع دیدار
ولی زین راز با موسی مگوئید
قیامت را ز پی هشتیم ورفتیم
دگر افسانه فردا مگوئید
چو ناحق کشتگان او شمارید
بحق زخم او کز ما مگوئید
نشانی از دل عرفی نیاورد
دگر غم را جهان پیما مگوئید