دارم ز زخم غمزه او لذتی که بود
اما نمانده جان مرا طاقتی که بود
اکنون که میتوان طلب نیم عشوه کرد
دردم ببین که نیست مرا جرأتی که بود
از دیدنت نمردم و نادیدنم بکشت
دردا که دارم از تو همان خجلتی که بود
بی بهره کشتگان تو من بعد از آنکه برد
کام شهید ناز تو هر لذتی که بود
عرفی بسجده صنم افزود عزتم
یعنی زیاده گشت مرا اطاعتی که بود