" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٥٩: مجنون تو هر دم روشی تازه نسازد

مجنون تو هر دم روشی تازه نسازد
بد نامیت آرایش آوازه نسازد
مامست تنگ حوصله وهمت ساقی
در باده زند جام وباندازه نسازد
اجزای مرادم همه جمع آمده ، امید
کش ناز تو بی بهره ز شیرازه نسازد
در بزم وی ای دل مکن افغان که کس آنجا
با نغمه نی شعبه وآوازه نسازد
نازم بصفای مه کنعان که زلیخا
گر غیرت حورست که بی غازه نسازد
مرهم به از آن داغ که در حالت بهبود
همسایگی داغ نوش تازه نسازد
عرفی بکش این جام وبیاسا که نه عیب است
گر تشنه لبی چون تو بخمیازه نسازد