حیفست که دستی بنمکدان تو یابند
زاغان هوس را مگس خوان تو یابند
ای گل ز صبا راه بگردان که مبادا
مرغان نسیمش ره بستان تو یابند
باید که رسد جان بلب خضرو مسیحا
تا جرعه از چشمه حیوان تو یابند
شرمنده آن خشک لبانیم که هر دم
دست ولب آلوده ز مهمان تو یابند
ای وای بر آسوده دلانی که بجنت
در کام دلم لذت پیکان تو یابند
آن فتنه که در خون کشد آشوب قیامت
در سلسله زلف پریشان تو یابند
چون شعر تو عرفی بگزینند که عالیست
هر بیت که در دفتر ودیوان تو یابند