" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٧٠: از مرگ من آن عشوه نمارا که خبر کرد

از مرگ من آن عشوه نمارا که خبر کرد
آن فتنه ما تمزده ها را که خبر کرد
افسانه غمهای تو گویند بنوحه
از درد دلم اهل عزا را که خبر کرد
آتش بلب افتاد نمیدانم ازین درد
من بیخود ودل مست ، دعا را که خبر کرد
گویند که آشفتگئی هست در آن زلف
زین غم که فزون باد صبا را که خبر کرد
خلد از تو نگیرند شهیدان محبت
از جودتو این مشت گدا را که خبر کرد
در صومعه زهاد نهان باده گسارند
از شیوه ما اهل ریا را که خبر کرد
عرفی بتورندان ته خم لطف نمودند
از تیر گیت اهل صفا را که خبر کرد