" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٧٣: اگر ز کاوش مژگان او دلم خون شد

اگر ز کاوش مژگان او دلم خون شد
خوشم که بهر من اسباب گریه افزون شد
دم هلاک بروی تو بس که حیران بود
دلم نیافت که جان کی ز سینه بیرون شد
کدام قطره خوی لیلی از جبین افشاند
که گاه گریه نه بیرون ز چشم مجنونشد
امید من بمحبت زیاده چون نشود
که دوش کوهکن آرامگاه گلگونشد
زبت نه گوشه چشمی نه چین ابرویی
بحیرتم که دل برهمن ز کف چون شد
فغان ز طبع تو عرفی بگو مگو کز نو
تتبعت سبب شهرت همایون شد