ز کوی عشق فلک دلشکسته می آید
مسیح میرود آنجا وخسته می آید
شهید ناوک آنم که چون رود بشکار
غزال قدس بفتراک بسته می آید
زمانه گلشن عیش کرا بیغما داد
که گل بدامن ما دسته دسته می آید
بدیر عشن برید این شکسته را ، زنهار
که از شکنجه اسلام رسته می آید
هجوم درد بدانگونه بسته راه نفس
که بر لبم ز درون جسته جسته می آید
هوس بهمت عرفی مگر شبیخون زد
که زخم دار بمحمل نشسته می آید