چه مهربان بسفر شد چه تند قهر آمد
            فرشته بشد وفتنه بشهر آمد
         
        
            کرشمه که ؟ دگر ناخنی رساند که باز
            گشود گریه تلخ وهزار نهر آمد
         
        
            قیاس کن که چه آبم رود بجوی حیات
            که گاه گریه شادی ز دیده زهر آمد
         
        
            بشومی دل از عافیت رمیده من
            ز کوه وبادیه آوارگی بشهر آمد
         
        
            مگو که بیخبر آمد بد هر عرفی ورفت
            که هر که از عدم آمد چنین بد هر آمد