کی دل بجهان بنگردوناز ونعمیش
چون آتش غم برنفروزد ز نسیمش
آن غمزه که از یاد شهیدان طرب افزاست
بالله که بیک ناله توان کرد رحیمش
در محفل آن صدر نشینم که ز حشمت
از شاهی کونین کند عار ندیمش
ممنونم از آن غمزه که از کام دل من
شیرینی امید برد تلخی بیمش
دل زایر دیریست که هنگام زیارت
جبریل وضو کرده درآید بحریمش
مالاله آن باغ بهاریم که هر صبح
بر باد رود شبنم شادی ز نسیمش
آن دل که درو شعله زند مهر جمالت
در سایه طوبی بود آسیب جیحمش
عرفی کند اندیشه درمان غم دل
عاشق نه چنین است بخوانید حکیمش