ملک بسهو نویسد چو نامه ستمش
سزد که خون شهیدان تراو داز قلمش
کدام نامه بیداد از و نوشته ملک
که من بقطره اشکی بشسته ام رقمش
چگونه جور بعنوان لطف بنویسد
اگر نبرده ملک پی بلذت ستمش
مرا زیارت دیری بکفر شهرت داد
که میروند ملایک بطاعت صنمش
بصیدگاه دلم ناید آن صنم کز ننگ
زد آمگه بر مانند طایر حرمش
نهشت زنده کسی را زغم کنون وقتست
که باز روح شهیدان شود شهید غمش
مباد باعث بیگانگی شود عرفی
مگو که نیست مرا تاب لطف دم بدمش