" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٥١: دردل شکنی آفت چرخست نگاهش

دردل شکنی آفت چرخست نگاهش
طفلی که پدر می شکند طرف کلاهش
طالع بر دنیا چه تمتع برد از بخت
کز فرهما دور بود تارک شاهش
ما لشگر عشقیم که تسخیردوعالم
چون آب فرو میچکد از تیغ سپاهش
ره برمه کنعان فکند خجلت بهتان
تا رو بره شکر کند محنت چاهش
شاید که به آلایش دامانش نگیرند
مستی که بدامان نگرد طرف کلاهش
از جور فلک داغ نگردد دل عشاق
این باغچه پرورده برقست گیاهش
سهلست که از ناصیه اش نور بتابد
عرفی که در عشق بود ناصیه گاهش