" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٦٠: صد مهر مینهم بلب گفتگوی دل

صد مهر مینهم بلب گفتگوی دل
تاگرد غم بشکوه نچیند ز روی دل
دامن بسلسیبیل نیالاید آنکه او
در چشمه سار درد کند شست و شوی دل
ای کفر و دین حلال کنیدم که میبرم
اینک زدیر وکعبه سلامی بکوی دل
بگداختیم مرهم و الماس ریختیم
آن بر مزار راحت و این بر گلوی دل
گم شد بکوی عشق دلم کوچراغ حسن
تا آفتاب عقل کند جستجوی دل
تا چند عمر در غم اندیشه بگذرد
بر داشتیم دست غم از آرزوی دل
با صد غم آشناست دلم دست ازوبدار
ترسم غمی عنان تو گیرد ببوی دل
بر عافیت چه ناز کنم گر بر آورد
دلرا بعادت غم و غم را بجوی دل
عرفی بیک دو جرعه غم بیخودی نمود
هرگز نخورده بود شراب سبوی دل