زین بزم نه این بار بر آشفتم و رفتم
کی بود که تلخی ز تو نشنفتم و رفتم
دارد اثر سوده الماس بچشمم
گردی که بمژگان ز درت رفتم و رفتم
ای همنفسان رفتن ازین غمکده غم نیست
پژمرده نباشید که بشکفتم و رفتم
امید که در نامه من ثبت نباشد
این راز که از غیر تو بنهفتم و رفتم
ناصح مفشان برجگرم نیش همان گیر
کین ذره بجان از تو پذیرفتم و رفتم
این تلخی جان دادن از آن غمزه به بیند
ای اهل مصیبت سخنی گفتم و رفتم
عرفی در ناسفته درین بحر بسی هست
انگار که صد درج گهر سفتم و رفتم