دلا رنجی ببر کز دردمندان میتوان بودن
مکش گردن که خاک سربلندان میتوان بودن
پی بالانشینی واعظا می را مکن ضایع
بیا در دیرهم صدر لوندان می توان بودن
دمی کان غمزه صیدی را بخون غلطان کند دانی
که مشتاق کمند صید بندان میتوان بودن
بگوئیدم که تا تسبیح بر زنار بگزینم
اگر در زمره طاعت پسندان میتوان بودن
اگر دندان فشردن بر جگر این چاشنی دارد
فدای لذت هر زخم دندان میتوان بودن
اگر گاهی لب امید عرفی تلخ میخندد
لبی میچش زخیل زهر خندان میتوان بودن