" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٤١٥: بچه رو بجلوه آید طلب نیازمندان

بچه رو بجلوه آید طلب نیازمندان
نه دل نیاز خرم نه لب امید خندان
گله از تهی کمندی نه روا بود همین بس
که غزال ما نیفتد بکمند صید بندان
چکند زبون شکاری بچنین شکار گاهی
که خم کمند بوسد لب عنبرین کمندان
چه گمان باطلست این که بود عزیز صیدی
که بعجز بسته گردد بکمند صیدبندان
بکرشمه بنازم که زباد دامن او
زده موج زهر آفت بگلوی نوشخندان
چه دل ست آه ازان دل که ز حسن و عشق دروی
نه علامتی ز ناخن نه جراحتی زدندان
نه چنان بتاز عرفی که رود عنان زدستت
توهم این حدیث میگو بسبک عنان سمندان