" rel="stylesheet"/>
"> ">
نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
کتابخانه فارسی
/
دیوان صائب
/
غزلیات - قسمت سوم
غزلیات - قسمت سوم
شماره ١: آیتی چون خط مشکین تو در قرآن نیست
شماره ٢: در سیه خانه افلاک، دل روشن نیست
شماره ٣: گر چه نم در جگر و در دل تنگم خون نیست
شماره ٤: یک نکوروی ندیدم که گرفتار تو نیست
شماره ٥: تلخی می به گوارایی دشنام تو نیست
شماره ٦: خسته چشم تو صاحب نظری نیست که نیست
شماره ٧: حلقه ذکر تو، میم دهنی نیست که نیست
شماره ٨: مهلت دور سبکسیر جهان اینهمه نیست
شماره ٩: برگ عیش چمن ای غنچه دهان اینهمه نیست
شماره ١٠: با شکرخنده خوبان، نمک یاری نیست
شماره ١١: در بیابان جنون سلسله پردازی نیست
شماره ١٢: چشم مخمور ترا حاجت می نوشی نیست
شماره ١٣: در غریبی دلم از یاد وطن خالی نیست
شماره ١٤: در پریشان نظری غیر پریشانی نیست
شماره ١٥: هیچ کس غیر تو در پرده بینایی نیست
شماره ١٦: بی لب ساغر می دیده خونپالا داشت
شماره ١٧: از زر و سیم جهان پاس نظر باید داشت
شماره ١٨: جوش می خشتی اگر از خم صهبا برداشت
شماره ١٩: از دلم عشق به جامی غمی دنیا برداشت
شماره ٢٠: تا من دلشده را دست ز گردن برداشت
شماره ٢١: سرو بالای تو از آب روانی برداشت
شماره ٢٢: دل صد چاک اگر دست ز تن برمی داشت
شماره ٢٣: اگر آیینه دل نور و صفایی می داشت
شماره ٢٤: دار ازان چوب به پیش ره منصور گذاشت
شماره ٢٥: رنگ در روی شراب آن لب میگون نگذاشت
شماره ٢٦: پشت آیینه بود پرده مستوری زشت
شماره ٢٧: شب که بر انجمن آن شعله سیراب گذشت
شماره ٢٨: دل ازان زلف چلیپا نتوانست گذشت
شماره ٢٩: باید آهسته ز پیران جهان دیده گذشت
شماره ٣٠: از سر خرده جان، سخت دلیرانه گذشت
شماره ٣١: خط به گرد لب میگون تو چون ساغر گشت
شماره ٣٢: این چه حرف است که در عالم بالاست بهشت؟
شماره ٣٣: چشم ازان حسن به سامان چه تواند دریافت؟
شماره ٣٤: هر که باریک شد از فکر، توانایی یافت
شماره ٣٥: خم چو گردد قد افراخته می باید رفت
شماره ٣٦: اوست سرور که کلاه و کمر از یادش رفت
شماره ٣٧: هر که آمد به جهان دست به دامان زد و رفت
شماره ٣٨: از هوس گر تو به دنبال هواخواهی رفت
شماره ٣٩: ناز بیماری ازان چشم گرانخواب گرفت
شماره ٤٠: پرده از راز من گوشه نشین ساز گرفت
شماره ٤١: بر روی تو صفا از خط شبرنگ گرفت
شماره ٤٢: لب لعل تو ز خون دل من جام گرفت
شماره ٤٣: هر که از اهل جهان گوشه عزلت نگرفت
شماره ٤٤: خیال آب مرا در سرابها انداخت
شماره ٤٥: که این نمک ز تبسم در آتشم انداخت؟
شماره ٤٦: بنفشه پیش خطت قفل بر زبان انداخت
شماره ٤٧: ز شرم در حرم وصل جان محرم سوخت
شماره ٤٨: عبیر زلف به جیب صبا نباید ریخت
شماره ٤٩: فروغ روی تو برقی به خرمن گل ریخت
شماره ٥٠: بتان که صید به نیرنگ می نمایندت
شماره ٥١: کباب شد دلم از بویش این شراب کجاست؟
شماره ٥٢: ز عقل و هوش به تنگ آمدم ایاغ کجاست؟
شماره ٥٣: ز کوی عشق به جنت روی، بلا اینجاست
شماره ٥٤: چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست
شماره ٥٥: شکستگی دل از دیده ترم پیداست
شماره ٥٦: عتاب و لطف ز ابروی گلرخان پیداست
شماره ٥٧: خط نرسته ازان لعل آتشین پیداست
شماره ٥٨: حضور دل نبود با عبادتی که مراست
شماره ٥٩: پرستشی که مدام است می پرستی ماست
شماره ٦٠: ترا که عالم آیینه عالم آب است
شماره ٦١: به چشم خفته شکرخواب اگر چه مهتاب است
شماره ٦٢: غبار هستی ما پرده دار سیلاب است
شماره ٦٣: ریاض هستی ما سبز از می ناب است
شماره ٦٤: خراب حالی ما از درازی دست است
شماره ٦٥: هزار رنگ گل فیض در گل صبح است
شماره ٦٦: مرا ز پیر خرابات این سخن یادست
شماره ٦٧: مرا ز پیر خرابات نکته ای یادست
شماره ٦٨: نشاط عالم بی اعتبار درگردست
شماره ٦٩: ز سادگی است به فرزند هر که خرسندست
شماره ٧٠: نهال شمع ز سبزی ازان برومندست
شماره ٧١: بنای صبر که همسنگ کوه الوندست
شماره ٧٢: به حرف سرد نصیحت زوال ما بندست
شماره ٧٣: ز بس که واله و حیران و بیقرار خودست
شماره ٧٤: خوشا سری که ز تدبیر عقل نومیدست
شماره ٧٥: درین دو هفته که زاینده رود سرشارست
شماره ٧٦: ازان به خاطر من ترک کار دشوارست
شماره ٧٧: حضور خاطر اگر در نماز معتبرست
شماره ٧٨: دل شکسته به قرب خدای راهبرست
شماره ٧٩: ترا ز جان غم مال ای خسیس بیشترست
شماره ٨٠: به لب مباد رهش ناله ای که بی اثرست
شماره ٨١: بهار عنبر شبها سفیده سحرست
شماره ٨٢: مگیر غفلت خود سهل اگر چه یک نظرست
شماره ٨٣: سپاه عقل کم و لشکر ایاغ پرست
شماره ٨٤: به دل چو کوه، گران گر چه این کهن دیرست
شماره ٨٥: ز سیم و زر نظر بی نیاز ما سیرست
شماره ٨٦: به هر که می نگرم زیر چرخ دلگیرست
شماره ٨٧: صفیر شهپر توفیق، حسن آوازست
شماره ٨٨: چو شبنم آن که درین بوستان سحرخیزست
شماره ٨٩: به دام خلق مقید شدن گل هوس است
شماره ٩٠: مرا ز دور تماشای خط یار بس است
شماره ٩١: منم که دام بلایم رهایی قفس است
شماره ٩٢: زمین ز سایه ابر بهار گلپوش است
شماره ٩٣: به هر کجا نبود حسن، آفتاب خوش است
شماره ٩٤: تن آهنین و نفس گرم و دل رمیده خوش است
شماره ٩٥: دل رمیده ما از نظاره در پیش است
شماره ٩٦: ز ابر اگر چه هوای بهار ناصاف است
شماره ٩٧: نه انجم است که زینت فروز نه فلک است
شماره ٩٨: ز ملک و مال، دل بی نیاز ما سبک است
شماره ٩٩: اگر چه زلف ترا دل ز کفر تاریک است
شماره ١٠٠: ز خم طلوع سهیل شراب نزدیک است
شماره ١٠١: به غم نشاط من خاکسار نزدیک است
شماره ١٠٢: ز خود برآ که سر کوی یار نزدیک است
شماره ١٠٣: حضور سوخته عشق در دل تنگ است
شماره ١٠٤: گرهگشای دل تنگ نغمه چنگ است
شماره ١٠٥: جهان به راه شناسان دیده ور تنگ است
شماره ١٠٦: به آه برق عنان من آسمان تنگ است
شماره ١٠٧: دل رمیده ما را صدای پا سنگ است
شماره ١٠٨: نصیب اهل دل از چرخ بدگهر سنگ است
شماره ١٠٩: همیشه دیده سوزن ازان به دنبال است
شماره ١١٠: سرود مجلس ما جوش مستی ازل است
شماره ١١١: حضور عالم ایجاد در قرار دل است
شماره ١١٢: جهان و هر چه در او هست رونمای دل است
شماره ١١٣: فراغ بال طمع کردن از فلک خام است
شماره ١١٤: همین نجابت ذاتی است آنچه محترم است
شماره ١١٥: سحاب گرد کدورت شراب صبحدم است
شماره ١١٦: قماش چهره یار از بهار معلوم است
شماره ١١٧: ز رنگ آل، ظهور جلال معلوم است
شماره ١١٨: زمین ز جلوه قربانیان گلستان است
شماره ١١٩: ز داغ، سینه پر تیر من گلستان است
شماره ١٢٠: عنان نفس کشیدن جهاد مردان است
شماره ١٢١: به غیر دل همه عالم سراب حرمان است
شماره ١٢٢: خزان بیجگران نوبهار مردان است
شماره ١٢٣: بلند نام نگردد کسی که در وطن است
شماره ١٢٤: سیاه روی عقیق از جدایی یمن است
شماره ١٢٥: به فکر چاره فتادن جگر گداختن است
شماره ١٢٦: صفای حسن تو از خط به جای خویشتن است
شماره ١٢٧: چراغ خلوت جان روشنایی سخن است
شماره ١٢٨: حریم میکده پر جوش از خروش من است
شماره ١٢٩: بهشت یک ورق از لاله زار دماغ من است
شماره ١٣٠: زبان شکوه من چشم خونفشان من است
شماره ١٣١: شراب کهنه که روشنگر روان من است
شماره ١٣٢: اگر چه بالش خورشید تکیه گاه من است
شماره ١٣٣: فلک دو تا ز گرانباری گناه من است
شماره ١٣٤: منم که معنی بیگانه آشنای من است
شماره ١٣٥: کجا ز دایره عشق، حسن بیرون است؟
شماره ١٣٦: حذر کنید ز چشمی که آسمان گون است
شماره ١٣٧: ثبات دولت خوبی ز کوه تمکین است
شماره ١٣٨: رکاب عزم تو در دست خواب سنگین است
شماره ١٣٩: گلی که طرح دهد رخ به نوبهار این است
شماره ١٤٠: خوشا دلی که نمکسود از ملاحت اوست
شماره ١٤١: ز درد، عشق مرا بی نیاز ساخته است
شماره ١٤٢: هنوز خط ز لب یار برنخاسته است
شماره ١٤٣: ترا کسی که به آه سحر نخواسته است
شماره ١٤٤: گشاد دل به سخنهای آشنا بسته است
شماره ١٤٥: به هیچ و پوچ مرا عمر چون شرر بسته است
شماره ١٤٦: نمک به دیده ام از غیرت حنا خفته است
شماره ١٤٧: به هر دل آتشی از روی دلبر افتاده است
شماره ١٤٨: ز بس به کشتن من تیغ مایل افتاده است
شماره ١٤٩: به نامرادی ما عشق مایل افتاده است
شماره ١٥٠: نه چهره اش عرق از گرمی هوا کرده است
شماره ١٥١: نه خط ز خال لب یار سر برآورده است
شماره ١٥٢: ز خاک همچون هدف هر که سر برآورده است
شماره ١٥٣: کسی که بوسه بر آن لعل جانفزا زده است
شماره ١٥٤: رفو به چاک دل خسته هیچ کس نزده است
شماره ١٥٥: به نیم جلوه کسی کشوری بهم نزده است
شماره ١٥٦: چه شوخی از نگه بیگناه ما شده است؟
شماره ١٥٧: جهان ز عکس رخ آن یگانه پر شده است
شماره ١٥٨: هنوز خنده ازان لب بدر نیامده است
شماره ١٥٩: کدام زهره جبین بی نقاب گردیده است؟
شماره ١٦٠: به دوست نامه نوشتن، شعار بیگانه است
شماره ١٦١: خط تو چهره گشای بهار آینه است
شماره ١٦٢: ز موج لاله و گل باغ عالم آبی است
شماره ١٦٣: ز یار لطف نهان خواستن فزون طلبی است
شماره ١٦٤: عمارتی که نگردد خراب، همواری است
شماره ١٦٥: به نوخطان نگرستن دلیل دیده وری است
شماره ١٦٦: درین جان که سرانجام خانه پردازی است
شماره ١٦٧: میی که درد ندارد صفای درویشی است
شماره ١٦٨: شدم غبار و همان خارخار من باقی است
شماره ١٦٩: مرا که پرده چشم و حجاب هر دو یکی است
شماره ١٧٠: چراغ صبح و دم مستعار هر دو یکی است
شماره ١٧١: ازان مرا شب و روز سیاه هر دو یکی است
شماره ١٧٢: فضای دشت ز خونین دلان گلستانی است
شماره ١٧٣: سفر نکردن ازان کشور از گرانجانی است
شماره ١٧٤: ز اشک، دیده تاریک شمع نورانی است
شماره ١٧٥: به غیر دل که عزیز و نگاه داشتنی است
شماره ١٧٦: خوشم به درد که در پرده شکیبایی است
شماره ١٧٧: بلای مردم آزاده، لاف یکتایی است
شماره ١٧٨: در آن مقام که حیرت دلیل دانایی است
شماره ١٧٩: همان زمانکه فلک تیغ بر میان تو بست
شماره ١٨٠: نبرده رعشه پیری ترا ز فرمان دست
شماره ١٨١: ز داغ عشق مرا شد دل خراب درست
شماره ١٨٢: شود ز داغ دل عاشقان خسته درست
شماره ١٨٣: کسی که بوی شراب از کدو تواند شست
شماره ١٨٤: ز خط غبار بر آن لعل آتشین ننشست
شماره ١٨٥: کدام زهره جبین گوشه نقاب شکست؟
شماره ١٨٦: ز اضطراب دل آن زلف تابدار شکست
شماره ١٨٧: دل از مشاهده آن خط سیاه شکست
شماره ١٨٨: ز باده حالت فرزانه می توان دانست
شماره ١٨٩: مپوش چشم ز رخسار همچو جنت دوست
شماره ١٩٠: هزار بار درآیم اگر به خانه دوست
شماره ١٩١: ز عشق در اگر نور آشنایی هست
شماره ١٩٢: اگر نه عاشقی این چهره خزانی چیست؟
شماره ١٩٣: سیاه مستی چشم از شرابخانه کیست؟
شماره ١٩٤: ز زلف او دل عشاق را محابا نیست
شماره ١٩٥: به دلنشینی صحرای عشق صحرا نیست
شماره ١٩٦: دروغ شیوه طبع یگانه ما نیست
شماره ١٩٧: به آبداری لعل تو هیچ گوهر نیست
شماره ١٩٨: بیان شوق به تیغ زبان میسر نیست
شماره ١٩٩: خراب چشم تو اندیشه عتابش نیست
شماره ٢٠٠: ز چاک سینه خود هر که قبله گاهش نیست
شماره ٢٠١: اگر چه کعبه مقصد نصیب هر دل نیست
شماره ٢٠٢: ز تنگدستی شکر، نی مرا غم نیست
شماره ٢٠٣: کرم در آب و گل چرخ تنگ میدان نیست
شماره ٢٠٤: کدام شب نی کلک من آتش افشان نیست؟
شماره ٢٠٥: سزای خواب بود دیده ای که گریان نیست
شماره ٢٠٦: به می طرف شدن آیین هوشیاران نیست
شماره ٢٠٧: فضای چرخ مقام نفس کشیدن نیست
شماره ٢٠٨: اگر نمی تپدم دل، ز آرمیدن نیست
شماره ٢٠٩: خلاصی دل ما از جهات ممکن نیست
شماره ٢١٠: چه خستگی است که در چشم ناتوان تو نیست؟
شماره ٢١١: به آسمان نرسد هر که خاک پای تو نیست
شماره ٢١٢: به غیر خشم که در خوردنش وبالی نیست
شماره ٢١٣: شب فراق ز روز حساب خالی نیست
شماره ٢١٤: نسیم صبحدم از بوی یار خالی نیست
شماره ٢١٥: مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست
شماره ٢١٦: می دو ساله نشاطش کم از جوانی نیست
شماره ٢١٧: ستاره سوخته عشق را پناهی نیست
شماره ٢١٨: طریق مردم سنجیده خودستایی نیست
شماره ٢١٩: ز بس که طاعت خلق جهان خدایی نیست
شماره ٢٢٠: میان خوی تو و رحم آشنایی نیست
شماره ٢٢١: ز دام سوختگان عشق را رهایی نیست
شماره ٢٢٢: وفا طمع ز گل بیوفا نباید داشت
شماره ٢٢٣: ملامت از دل بیباک من فغان برداشت
شماره ٢٢٤: ز ناله گر دل بی برگ ما نوا می داشت
شماره ٢٢٥: به این نشاط که دل سر به تیغ یار گذاشت
شماره ٢٢٦: عنان دل ز من آن دلربا گرفت و گذاشت
شماره ٢٢٧: مرا که داغ و کبابم چه دوزخ و چه بهشت
شماره ٢٢٨: هزار حیف که دوران خط یار گذشت
شماره ٢٢٩: ز من مپرس که چون بر تو ماه و سال گذشت
شماره ٢٣٠: خوش آن که چون گل ازین گلستان دمید و گذشت
شماره ٢٣١: کنون که از کمر کوه موج لاله گذشت
شماره ٢٣٢: ز بوی زلف تو باغ آنچنان معطر گشت
شماره ٢٣٣: فغان که گرد سر او نمی توانم گشت
شماره ٢٣٤: ره سخن به رخش خط عنبرافشان یافت
شماره ٢٣٥: ز زخم تیغ زبان هوش من بلندی یافت
شماره ٢٣٦: نظر بپوش ز خود تا نظر توانی یافت
شماره ٢٣٧: ز دیده رفت و قرار از دل شکیبا رفت
شماره ٢٣٨: فغان که هستی من در ورق شماری رفت
شماره ٢٣٩: اگر ز دیده ام ای سروناز خواهی رفت
شماره ٢٤٠: غبار خط تو از دل به هیچ باب نرفت
شماره ٢٤١: ز فرقت تو ز دل امشب اضطراب نرفت
شماره ٢٤٢: غرور حسن به خط از دماغ یار نرفت
شماره ٢٤٣: به ابر اگر چه توان چشم آفتاب گرفت
شماره ٢٤٤: سحر که باد صبا از رخش نقاب گرفت
شماره ٢٤٥: زمانه را گل روی تو در بهار گرفت
شماره ٢٤٦: ز روی گرم تو خورشید حشر نور گرفت
شماره ٢٤٧: خطش عنان تصرف ز دست خال گرفت
شماره ٢٤٨: ز نوبهار جهان زینت تمام گرفت
شماره ٢٤٩: دلم ز گریه مستانه هم صفا نگرفت
شماره ٢٥٠: شب گذشته دل از زلف پر شکن می گفت
شماره ٢٥١: با زلف پر شکن دل نادیده کام ساخت
شماره ٢٥٢: آن روی لاله رنگ مرا در نقاب سوخت
شماره ٢٥٣: سر جوش داغ بر دل ما نوبهار ریخت
شماره ٢٥٤: باران چو انجم از فلک گریه تاک ریخت
شماره ٢٥٥: شد یوسف آنکه رشته حب الوطن گسیخت
شماره ٢٥٦: دندان نماند و حرف طرازی همان بجاست
شماره ٢٥٧: خط سر زد و تغافل او همچنان بجاست
شماره ٢٥٨: جان در طلسم جسم ز تن پروری بجاست
شماره ٢٥٩: میگون لبی که مست و خرابم
شماره ٢٦٠: چشم خوشی که مست و خرابش شوم کجاست؟
شماره ٢٦١: رویی کز او نریخته است آبرو کجاست؟
شماره ٢٦٢: شد مدتی که خشت سر خم کتاب ماست
شماره ٢٦٣: فتح و ظفر ز خودشکنی زیر دست ماست
شماره ٢٦٤: کی جام باده در خور کام و زبان ماست؟
شماره ٢٦٥: صبح گشاده رو در دولتسرای ماست
شماره ٢٦٦: در عین بحر، گوشه نشین را کناره هاست
شماره ٢٦٧: آتش کباب کرده یاقوت آن لب است
شماره ٢٦٨: باد بهار سلسله جنبان صحبت است
شماره ٢٦٩: درد دلم ز پرسش ارباب عادت است
شماره ٢٧٠: بیداری سیاه دلان عین غفلت است
شماره ٢٧١: آن خال لب ستاره صبح قیامت است
شماره ٢٧٢: هشیار زیستن نه ز قانون حکمت است
شماره ٢٧٣: پوشیدن نظر ز جهان عین حکمت است
شماره ٢٧٤: خاطر چو خرم است به صهبا چه حاجت است؟
شماره ٢٧٥: روی ترا به زلف معنبر چه حاجت است؟
شماره ٢٧٦: با چهره شکفته گلستان چه حاجت است؟
شماره ٢٧٧: از آه، حسن را خطر بی نهایت است
شماره ٢٧٨: زان غنچه لب شکایت من بی نهایت است
شماره ٢٧٩: آن بلبلم که باغ و بهارم دل خودست
شماره ٢٨٠: دستی که ریزشی نکند شاخ بی برست
شماره ٢٨١: در بحر شعر، خامشی از لاف بهترست
شماره ٢٨٢: خال لب تو داغ دل آب کوثرست
شماره ٢٨٣: پرواز من به بال و پر تیغ و خنجرست
شماره ٢٨٤: آن را که در وطن لب نانی میسرست
شماره ٢٨٥: سرچشمه نشاط دل پاک گوهرست
شماره ٢٨٦: مردن به درد عشق به دنیا برابرست
شماره ٢٨٧: ما را کلاه فقر به افسر برابرست
شماره ٢٨٨: دیوانه خموش به عاقل برابرست
شماره ٢٨٩: آزادگی به سلطنت جم برابرست
شماره ٢٩٠: زلف معنبر تو به صد جان برابرست
شماره ٢٩١: پیش کسی که درد به درمان برابرست
شماره ٢٩٢: با آب خضر آن خط شبگون برابرست
شماره ٢٩٣: وحدت سرای دل به جهانی برابرست
شماره ٢٩٤: بیم و امید در دل اهل جهان پرست
شماره ٢٩٥: با ما یکی است هر که ز مردم جداترست
شماره ٢٩٦: از شادی جهان غم دلدار خوشترست
شماره ٢٩٧: عشق گهرشناس به دیوانه خوشترست
شماره ٢٩٨: جانهای آرمیده ز مردم رمانترست
شماره ٢٩٩: خط را به دور عارض او شان دیگرست
شماره ٣٠٠: آیینه دار روی تو شرم و حیا بس است
شماره ٣٠١: خشتی مرا ز کوی تو در زیر بس است
شماره ٣٠٢: رخساره ترا ز عرق دیده بان بس است
شماره ٣٠٣: صبح امید من نفس سرد من بس است
شماره ٣٠٤: زلف کج تو سلسله جنبان آتش است
شماره ٣٠٥: باغ و بهار چشم پر آب من آتش است
شماره ٣٠٦: با قرب یار رشته جان در کشاکش است
شماره ٣٠٧: از پیر گوشه گیری وسیر از جوان خوش است
شماره ٣٠٨: نقشم به باد داد، نگار اینچنین خوش است
شماره ٣٠٩: ای دل تصور کمر یار نازک است
شماره ٣١٠: ترک خودی مراد ز قطع مراحل است
شماره ٣١١: روی تو برق خرمن آسایش دل است
شماره ٣١٢: آب حیات شبنم آن روی چون گل است
شماره ٣١٣: شاخی که چار فصل پر از میوه و گل است
شماره ٣١٤: کام از تو هر که یافت سلیمان عالم است
شماره ٣١٥: نقد نشاط در دل گنجینه خم است
شماره ٣١٦: عرش بلند مرتبه بنیان آدم است
شماره ٣١٧: ای روح، سیر عالم امکان چه لازم است؟
شماره ٣١٨: در زیر تیغ یار که سرها در او گم است
شماره ٣١٩: هر چند چشم مست تو هشیار عالم است
شماره ٣٢٠: هر نقش دلکشی که بر ایوان عالم است
شماره ٣٢١: آیینه را توجه خاطر به گلخن است
شماره ٣٢٢: احوال دل ز دیده خونبار روشن است
شماره ٣٢٣: راز نهان ز سینه در انداز جستن است
شماره ٣٢٤: آسودگی به کنج قناعت نشستن است
شماره ٣٢٥: آسودگی به گوشه عزلت نشستن است
شماره ٣٢٦: روشنگر وجود به راه اوفتادن است
شماره ٣٢٧: مرگ سبکروان طلب، آرمیدن است
شماره ٣٢٨: از سینه صافی دل بی کینه روشن است
شماره ٣٢٩: نقش حصیر نیست که بر پیکر من است
شماره ٣٣٠: از خون چو داغ لاله حصار دل من است
شماره ٣٣١: چشم اثر به گریه مستانه من است
شماره ٣٣٢: این کوه غم که در دل دیوانه من است
شماره ٣٣٣: دریا سواد سینه بی کینه من است
شماره ٣٣٤: طومار زلف شرح پریشانی من است
شماره ٣٣٥: آن روی آتشین که جگرها کباب اوست
شماره ٣٣٦: آن روی لاله رنگ که دل داغدار اوست
شماره ٣٣٧: ماری است نی که مهره دل بیقرار اوست
شماره ٣٣٨: سرچشمه حیات لب می چکان اوست
شماره ٣٣٩: شاهنشهی است عشق که دل جلوه گاه اوست
شماره ٣٤٠: شاهنشهی است عشق که عالم گدای اوست
شماره ٣٤١: شیطان دلیر تبر تو ز حال خراب توست
شماره ٣٤٢: محتاج کی به نشأه می چشم مست توست؟
شماره ٣٤٣: دامن به دست هر که دهی دستگیر توست
شماره ٣٤٤: زان آتشین میی که ز لب در ایاغ توست
شماره ٣٤٥: رزق وسیع در قدم میهمان توست
شماره ٣٤٦: پوچ است هر سری که نه در وی هوای توست
شماره ٣٤٧: لعل لب پیاله می آبدار ازوست
شماره ٣٤٨: آدم نه ای و روضه رضوانت آرزوست
شماره ٣٤٩: جامی ز خون بی غش منصورم آرزوست
شماره ٣٥٠: نه تخت جم، نه ملک سلیمانم آرزوست
شماره ٣٥١: دستی به جام باده حمرایم آرزوست
شماره ٣٥٢: تا خط به دور ماه رخت هاله بسته است
شماره ٣٥٣: جام شراب مرهم دلهای خسته است
شماره ٣٥٤: باد بهار مرهم دلهای خسته است
شماره ٣٥٥: این خار غم که در دل بلبل نشسته است
شماره ٣٥٦: پیری اگر چه بال و پرم را شکسته است
شماره ٣٥٧: عیش دل شکسته به آزار بسته است
شماره ٣٥٨: از رفتن تو باغ پریشان نشسته است
شماره ٣٥٩: آن کس که تاج را به فریدون گذاشته است
شماره ٣٦٠: یک دل هزار زخم نمایان نداشته است
شماره ٣٦١: عارف به اختیار خود از سر گذشته است
شماره ٣٦٢: بر گلشن آنچه زان گل خودرو گذشته است
شماره ٣٦٣: بر طفل اشک خون جگر دست یافته است
شماره ٣٦٤: این گردباد نیست که بالا گرفته است
شماره ٣٦٥: آتش به مغزم از می احمر گرفته است
شماره ٣٦٦: زلفش به هر دو دست عنانم گرفته است
شماره ٣٦٧: چشم قدح به جلوه مینای باده است
شماره ٣٦٨: نقش و نگار دشمن دلهای ساده است
شماره ٣٦٩: تا چشم من به گوشه عزلت فتاده است
شماره ٣٧٠: دل از هوس به زلف دو تا اوفتاده است
شماره ٣٧١: عشقم هنوز جای به گلخن نداده است
شماره ٣٧٢: روی شکفته شاهد جان فسرده است
شماره ٣٧٣: دل را ز کینه هر که سبکبار کرده است
شماره ٣٧٤: شیرین تبسمی که مرا راه دین زده است
شماره ٣٧٥: تا زلف او به باد صبا آشنا شده است
شماره ٣٧٦: از خاکمال دام، پرم توتیا شده است
شماره ٣٧٧: از تیر غمزه اش دل دیوانه پر شده است
شماره ٣٧٨: خال تو ریشه در شکرستان دوانده است
شماره ٣٧٩: دود دلی ز ابر گهربار مانده است
شماره ٣٨٠: با داغ عشق، شعله غیرت نمانده است
شماره ٣٨١: امروز قدر نکته موزون نمانده است
شماره ٣٨٢: زاهد ز سبحه در پی تسخیر بوده است
شماره ٣٨٣: شرم گناه رهبر توفیق بوده است
شماره ٣٨٤: شیرازه طرب خط پیمانه بوده است
شماره ٣٨٥: هر کس بیاض گردن او را ندیده است
شماره ٣٨٦: لعلت به خنده پرده گل را دریده است
شماره ٣٨٧: تا دست من به گردن مینا رسیده است
شماره ٣٨٨: تا سینه ام به داغ محبت رسیده است
شماره ٣٨٩: نور شکوه حق ز مقابل رسیده است
شماره ٣٩٠: دل از حریم سینه به مژگان رسیده است
شماره ٣٩١: چشم ترم که مشرق چندین ستاره است
شماره ٣٩٢: خون در دلم ز غیرت آن گوشواره است
شماره ٣٩٣: آب حیات ما ز شراب شبانه است
شماره ٣٩٤: ما را ز عشق درد و غم بیکرانه است
شماره ٣٩٥: تا در ترددست نفس، جان روانه است
شماره ٣٩٦: ابر بهار گلشن رخسار، آینه است
شماره ٣٩٧: با عارض تو چهره شدن کار آینه است
شماره ٣٩٨: جوهر غبار دیده حیران آینه است
شماره ٣٩٩: غم را اگر برون ندهد سینه آینه است
شماره ٤٠٠: هر غنچه زین چمن دل در خون نشانده ای است
شماره ٤٠١: از فیض نوبهار، زمین بزم چیده ای است
شماره ٤٠٢: در هر نظاره ام ز تو پیغام تازه ای است
شماره ٤٠٣: دنیا برای بیخبران عیش خانه ای است
شماره ٤٠٤: گنجینه جواهر ما پاک گوهری است
شماره ٤٠٥: موج شراب و موجه آب بقا یکی است
شماره ٤٠٦: برهان واصلان فنا آرمیدگی است
شماره ٤٠٧: لبهای خشک، موجه عمان تشنگی است
شماره ٤٠٨: چون صبح، زندگانی روشندلان دمی است
شماره ٤٠٩: رویی کز او دلی نگشاید ندیدنی است
شماره ٤١٠: آهی که غم ز دل نبرد ناکشیدنی است
شماره ٤١١: از لعل آبدار تو طرفی نظر نبست
شماره ٤١٢: هر کس فشاند بر من پر شور پشت دست
شماره ٤١٣: از بس نهاده ام به دل داغدار دست
شماره ٤١٤: نتوان ز دل غبار ملال از شراب شست
شماره ٤١٥: از لخت دل مرا مژه در چشم تر شکست
شماره ٤١٦: چندین جمال هست نهان در جلال دوست
شماره ٤١٧: تا چند بشنوم ز رسولان پیام دوست
شماره ٤١٨: باریکتر چرا نشوم از میان دوست؟
شماره ٤١٩: ما گر چه بسته ایم لب از گفتگوی دوست
شماره ٤٢٠: از شش جهت به کعبه مقصد سبیل هست
شماره ٤٢١: نابسته رخنه نظر از هر عیان که هست
شماره ٤٢٢: رزق دهن تیغ بود هر گلو که هست
شماره ٤٢٣: دلبستگی است مادر هر ماتمی که هست
شماره ٤٢٤: دردست، صبح شیب، می خوشگوار چیست؟
شماره ٤٢٥: در حفظ جسم این همه فکر محال چیست؟
شماره ٤٢٦: ای بوالفضول شکوه ز جور زمانه چیست؟
شماره ٤٢٧: ای صبح، آه سرد تو در انتظار کیست؟
شماره ٤٢٨: این آهوی رمیده ز مردم، نگاه کیست؟
شماره ٤٢٩: خلقند جمله آلت شطرنج، زنده کیست؟
شماره ٤٣٠: چشمم به دستگیری لطف جیب نیست
شماره ٤٣١: از ششدر جهات، امید نجات نیست
شماره ٤٣٢: این بنای عالم خاک از شکست نیست
شماره ٤٣٣: جان رمیده را به جهان بازگشت نیست
شماره ٤٣٤: می سنگ اگر زند به ایاغم شگفت نیست
شماره ٤٣٥: مجروح عشق را سر و برگ علاج نیست
شماره ٤٣٦: بیمار عشق را به دوا احتیاج نیست
شماره ٤٣٧: جز گریه چشم اشک فشان را علاج نیست
شماره ٤٣٨: حسن ترا به نقش و نگار احتیاج نیست
شماره ٤٣٩: در چار باغ دهر نسیم مراد نیست
شماره ٤٤٠: دلهای غم ندیده پذیرای پند نیست
شماره ٤٤١: از فکر زلف یار رهایی امید نیست
شماره ٤٤٢: امید دلگشاییم از ماه عید نیست
شماره ٤٤٣: آفاق روشن و مه تابان پدید نیست
شماره ٤٤٤: ما را دماغ جنگ و سر کارزار نیست
شماره ٤٤٥: دلهای آرمیده به مطلب سوار نیست
شماره ٤٤٦: بی عشق، آه در جگر روزگار نیست
شماره ٤٤٧: بازآ که بی تو مجلس ما را حضور نیست
شماره ٤٤٨: داغم چو آفتاب سیاهی پذیر نیست
شماره ٤٤٩: از بخت تیره اهل سخن را گزیر نیست
شماره ٤٥٠: چشم تو چون ز مستی غفلت فراز نیست
شماره ٤٥١: حسن ترا که ناز به اهل نیاز نیست
شماره ٤٥٢: عشق مرا به زینت ظاهر اساس نیست
شماره ٤٥٣: یک دم صفای عالم غدار بیش نیست
شماره ٤٥٤: تا زنده ایم قسمت ما غیر داغ نیست
شماره ٤٥٥: هر شیشه جان خزینه اسرار عشق نیست
شماره ٤٥٦: گوهر حریف سختی سنگ جدال نیست
شماره ٤٥٧: از پیچ و تاب جسم، روان را ملال نیست
شماره ٤٥٨: دیوانه را ز حلقه طفلان ملال نیست
شماره ٤٥٩: از چشم ما سرشک فشاندن کمال نیست
شماره ٤٦٠: در کاروان ما جرس قال و قیل نیست
شماره ٤٦١: در نامجو شرافت ذاتی تمام نیست
شماره ٤٦٢: تا هست اثر ز عاشق شیدا تمام نیست
شماره ٤٦٣: بر کافران خدای جهان گر رحیم نیست
شماره ٤٦٤: تخمی است دوستی که در آب و گل تو نیست
شماره ٤٦٥: سر رشته امید ز رحمت گسسته نیست
شماره ٤٦٦: مقبول نیست طاعت هر کس شکسته نیست
شماره ٤٦٧: محوم چنان که در دل تنگم اراده نیست
شماره ٤٦٨: از حسن خلق رتبه همت زیاده نیست
شماره ٤٦٩: تا آدمی خمش نشود برگزیده نیست
شماره ٤٧٠: ماتم سرای خاک مقام نظاره نیست
شماره ٤٧١: دور قمر چو گردش چشم پیاله نیست
شماره ٤٧٢: یک آفریده از ته دل شادمانه نیست
شماره ٤٧٣: ما را زبان شکوه ز جور زمانه نیست
شماره ٤٧٤: از شرم اگر چه روی تو چندین نقاب داشت
شماره ٤٧٥: ساقی ز ما شراب نخواهد دریغ داشت
شماره ٤٧٦: هر کس ز تیغ غمزه او سر دریغ داشت
شماره ٤٧٧: گل بس که شرم ازان رخ پر خط و خال داشت
شماره ٤٧٨: دل کار خود به دامن پاک دعا گذاشت
شماره ٤٧٩: روزی که عشق داغ مرا بر جگر گذاشت
شماره ٤٨٠: بار غم از دلم می گلرنگ بر نداشت
شماره ٤٨١: آسان نمی توان به سراپای ما گذشت
شماره ٤٨٢: امشب خیال زلف تو از چشم تر گذشت
شماره ٤٨٣: کارم شب وصال به پاس نظر گذشت
شماره ٤٨٤: سر جوش عمر من به هوا و هوس گذشت
شماره ٤٨٥: روزی که حرف عشق مرا بر زبان گذشت
شماره ٤٨٦: تا از عقیق او به بدخشان سخن گذشت
شماره ٤٨٧: از داغ، روشنی جگر پاره پاره یافت
شماره ٤٨٨: یک تن دل شکسته ز اهل وفا نیافت
شماره ٤٨٩: از خط دل سیه ز رخش آب و تاب رفت
شماره ٤٩٠: از خط حلاوت لب جانان به گرد رفت
شماره ٤٩١: صبح شکوفه چون کف سیل بهار رفت
شماره ٤٩٢: هر عاشق از رهی به حریم وصال رفت
شماره ٤٩٣: نتوان به دستگیری اخوان ز راه یافت
شماره ٤٩٤: هر زنده دل که جا به مقام رضا گرفت
شماره ٤٩٥: چشمی که از غبار خطش توتیا گرفت
شماره ٤٩٦: دل راه اشک گرم به مژگان تر گرفت
شماره ٤٩٧: بتوان به آه کام دل از آسمان گرفت
شماره ٤٩٨: دل را ز ما به حسن ادا می توان گرفت
شماره ٤٩٩: کام از جهان دون به هوس می توان گرفت
شماره ٥٠٠: کلکم به یک صریر سواد سخن گرفت
شماره ٥٠١: دل رفته رفته رنگ لب لعل او گرفت
شماره ٥٠٢: از زلف اگر نه حسن تو زنجیر می گرفت
شماره ٥٠٣: گر در میان هوا چو حبابت نمی گرفت
شماره ٥٠٤: از نوبهار روی زمین خشک و تر شکفت
شماره ٥٠٥: تنها نه اشک راز مرا جسته جسته گفت
شماره ٥٠٦: از حد گذشت وقت سحر آرمیدنت
شماره ٥٠٧: ماهی که ز پرتو به جهان شور درانداخت
شماره ٥٠٨: زلف تو کشاکش به رگ جان من انداخت
شماره ٥٠٩: زان خانه برانداز که از خانه زین خاست
شماره ٥١٠: در چشم غلط بین نبود وضع جهان راست
شماره ٥١١: جمعیت اسباب، حجاب نظر ماست
شماره ٥١٢: مستوری حسن از نظر بوالهوس ماست
شماره ٥١٣: آیینه خورشید دل بی هوس ماست
شماره ٥١٤: خمخانه افلاک تهی ساخته ماست
شماره ٥١٥: تمکین خرام تو ز بسیاری دلهاست
شماره ٥١٦: چشم تو عجب نیست اگر مست و خراب است
شماره ٥١٧: بر هر که نظر می فکنم مست و خراب است
شماره ٥١٨: در عالم فانی که بقا پا به رکاب است
شماره ٥١٩: جمعیت جسم از نفس پا به رکاب است
شماره ٥٢٠: روشنگر آیینه دلها دم غیب است
شماره ٥٢١: آفاق منور ز رخ انور صبح است
شماره ٥٢٢: روشنگر آیینه دلها دم صبح است
شماره ٥٢٣: سرگرم تمنای تو فارغ ز گزندست
شماره ٥٢٤: واعظ نه ترا پایه گفتار بلندست
شماره ٥٢٥: این هستی باطل چو شرر محض نمودست
شماره ٥٢٦: ما صافدلان را چه غم از گرد و غبارست؟
شماره ٥٢٧: شمع سر خاک شهدا لاله داغ است
شماره ٥٢٨: پیچیدن سر از دو جهان افسر عشق است
شماره ٥٢٩: گردون صدف گوهر یکدانه عشق است
شماره ٥٣٠: دل در نظر مردم فرزانه بزرگ است
شماره ٥٣١: خورشید ترا از خط شبرنگ وبال است
شماره ٥٣٢: روشندل و دلبستگی تن چه خیال است؟
شماره ٥٣٣: جمعیت خاطر ز پریشانی عقل است
شماره ٥٣٤: شیرازه جمعیت مستان خط جام است
شماره ٥٣٥: مأوای تو از کعبه و بتخانه کدام است؟
شماره ٥٣٦: نقش به مراد دل ما خنده زخم است
شماره ٥٣٧: پیراهن گل چاک ز بیداد نسیم است
شماره ٥٣٨: طوطی ز سخن صیقل آیینه جان است
شماره ٥٣٩: درد تو به دلهای سبکروح گران است
شماره ٥٤٠: در وصل، دل از هجر فزون دل نگران است
شماره ٥٤١: محو رخ زیبای تو فارغ ز جهان است
شماره ٥٤٢: لعل تو ز روشن گهری جان جهان است
شماره ٥٤٣: چون آینه هر دل که ز روشن گهران است
شماره ٥٤٤: دل بر شکن طره دلدار گران است
شماره ٥٤٥: دل نقطه بسم الله دیوان جنون است
شماره ٥٤٦: سبزی که سیاه است ازو روز من این است
شماره ٥٤٧: آن خانه برانداز که در خانه زین است
شماره ٥٤٨: سبزی که مرا ساخته بیتاب همین است
شماره ٥٤٩: چشمی که نظرباز به آن طاق دو ابروست
شماره ٥٥٠: مرغی که رمیدن ز جهان بال و پر اوست
شماره ٥٥١: عشق است که اکسیر بقا خاک در اوست
شماره ٥٥٢: گفتار تو شهدی است که جانها مگس اوست
شماره ٥٥٣: تنها نه همین ماه به فرمان خط اوست
شماره ٥٥٤: بودی که نمودست وجودش، دهن اوست
شماره ٥٥٥: کیفیت می با لب شکرشکن توست
شماره ٥٥٦: روزم سیه از پرتو آن چشم سیاه است
شماره ٥٥٧: یارب دل خون گشته ز مژگان که جسته است؟
شماره ٥٥٨: در پرده شب هر که می ناب گرفته است
شماره ٥٥٩: از شش جهتم همچو شرر سنگ گرفته است
شماره ٥٦٠: یک دلشده در دام نگاهت نگرفته است
شماره ٥٦١: در روی زمین یک سر پر شور نمانده است
شماره ٥٦٢: از مرگ به ما نیم نفس بیش نمانده است
شماره ٥٦٣: زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است
شماره ٥٦٤: رخسار تو روز سیه ریش ندیده است
شماره ٥٦٥: از عشق دلی نیست که زخمی نچشیده است
شماره ٥٦٦: با طره او مشک ختا دود کبابی است
شماره ٥٦٧: هر شام ز ماه رمضان صبح امیدی است
شماره ٥٦٨: تن بر دل خوش مشرب ما خانه تنگی است
شماره ٥٦٩: صبح از لب لعل تو پیام نمکینی است
شماره ٥٧٠: آن نرگس بیمار، عجب هوش ربایی است
شماره ٥٧١: هر نخل مصیبت علم راهنمایی است
شماره ٥٧٢: بی روی تو چشم از همه خوبان نتوان بست
شماره ٥٧٣: در عالم بالاست تماشایی اگر هست
شماره ٥٧٤: در هر جگری شوری ازین گرم نفس هست
شماره ٥٧٥: بی دادرس آن کس که فغان چون جرسش هست
شماره ٥٧٦: خام است شرابی که در او غلغله ای هست
شماره ٥٧٧: در نقطه خاک است نهان، گر خبری هست
شماره ٥٧٨: در زیر فلک نیست اگر همنفسی هست
شماره ٥٧٩: هر خال ترا زیر نگین ملک جمی هست
شماره ٥٨٠: با ما سبب کینه گردون دغا چیست؟
شماره ٥٨١: دلبستگی خلق به عمر گذران چیست؟
شماره ٥٨٢: خورشید نقاب رخ چون یاسمن کیست؟
شماره ٥٨٣: گر دل نکشد دست ز زلف تو عجب نیست
شماره ٥٨٤: در دیده بی شرم و حیا نور ادب نیست
شماره ٥٨٥: چون سرو به غیر از کف افسوس برم نیست
شماره ٥٨٦: آن را که بود تیغ زبان بی لب نان نیست
شماره ٥٨٧: لب بسته ما بیخبر از راز جهان نیست
شماره ٥٨٨: منظور من آن موی میان است و میان نیست
شماره ٥٨٩: بوی سر زلف تو به شیدایی من نیست
شماره ٥٩٠: در موج پریشانی من فاصله ای نیست
شماره ٥٩١: در معرکه عشق ز جرأت خبری نیست
شماره ٥٩٢: در چشم و دل پاک ز دنیا خبری نیست
شماره ٥٩٣: از عکس خود آن آینه رو بس که حیا داشت
شماره ٥٩٤: در ظاهر اگر پشت به من همچو کمان داشت
شماره ٥٩٥: رگ در تنت از پاکی گوهر نتوان یافت
شماره ٥٩٦: در خاک وطن چند توان ره به عصا رفت؟
شماره ٥٩٧: ایام بهاران سبک از دیده ما رفت
شماره ٥٩٨: افسوس که ایام شریف رمضان رفت
شماره ٥٩٩: از ناخن دخل آنچه به رخسار سخن رفت
شماره ٦٠٠: ای زلف تو شیرازه دیوان قیامت
شماره ٦٠١: قد تو کجا و قد رعنای قیامت
شماره ٦٠٢: ای هر دو جهان خاک ره سرو روانت
شماره ٦٠٣: چرخ در تاب از تحمل ماست
شماره ٦٠٤: این چه خط است و این چه رخسارست
شماره ٦٠٥: در وطن جوهر سخن خوارست
شماره ٦٠٦: تا سپهر کبود سیارست
شماره ٦٠٧: سبزه جوی شهد، نیشترست
شماره ٦٠٨: دولت روزگار درگذرست
شماره ٦٠٩: سر زهاد خشک بی شورست
شماره ٦١٠: در دل هر که ذوق شبگیرست
شماره ٦١١: می گلرنگ خونی رازست
شماره ٦١٢: ظلم فریادی از ضعیفان است
شماره ٦١٣: عشق سلطان و عقل دهقان است
شماره ٦١٤: سفر اهل شوق در وطن است
شماره ٦١٥: صدق، روشنگر ضمیر من است
شماره ٦١٦: مژه ام جلوه گاه پروین است
شماره ٦١٧: خطش از خال حقه باز شده است
شماره ٦١٨: تا به دل تخم عشق کشته شده است
شماره ٦١٩: لطف و قهر زمانه هر دو یکی است
شماره ٦٢٠: آب خضر و می شبانه یکی است
شماره ٦٢١: عقل را گوشه سرایی هست
شماره ٦٢٢: در خون کشد نظر را حسنی که بی حجاب است
شماره ٦٢٣: از خودگذشتگان را آیینه بی غبارست
شماره ٦٢٤: از خود گذشتگان را آیینه بی غبارست
شماره ٦٢٥: موج سراب دنیا، شمشیر آبدارست
شماره ٦٢٦: از غیرت رکابت از دیده خون روان است
شماره ٦٢٧: از غیرت رکابت از دیده خون روان است
شماره ٦٢٨: بود و نمود عاشق، از آب و تاب حسن است
شماره ٦٢٩: همین بلبل است خندان، هم باغبان شکفته است
شماره ٦٣٠: در جوش لاله و گل، دیوانه را عروسی است
شماره ٦٣١: هر خار این گلستان مفتاح دلگشایی است
شماره ٦٣٢: تن پرور از شهادت گر سر کشد عجب نیست
شماره ٦٣٣: مرا از تیره بختی شکوه بیجاست
شماره ٦٣٤: کجا میل کبابم در شراب است؟
شماره ٦٣٥: به چشمم بی تو گلشن خارزارست
شماره ٦٣٦: شراب نامرادی بی خمارست
شماره ٦٣٧: فلک نیلوفر دریای عشق است
شماره ٦٣٨: خوشم با ناله خود، دم همین است
شماره ٦٣٩: ز نغمه تا خدا یک کوچه راه است
شماره ٦٤٠: به چشم من فلک یک چشمخانه است
شماره ٦٤١: نه هر تن لایق تشریف شاهی است
شماره ٦٤٢: در خودآرایی خطرها مضمرست
شماره ٦٤٣: همت ما را مکانی دیگرست
شماره ٦٤٤: وقت ما از ساغر و مینا خوش است
شماره ٦٤٥: از نظر هرگز خیالش دور نیست
شماره ٦٤٦: تا نافه زلف مجلس آراست
شماره ٦٤٧: شد آب و هنوز در حجاب است
شماره ٦٤٨: پیغام، نمکچش وصال است
شماره ٦٤٩: بی یار بهار دلنشین نیست
شماره ٦٥٠: چینی که طراز جبهه یارست
شماره ٦٥١: از وصل صدف گهر گریزان است
شماره ٦٥٢: از حسن تو جیب خاک پر ماه است
شماره ٦٥٣: لطف بتان جانگدازتر ز عتاب است
شماره ٦٥٤: حلقه گوش تو گوشواره صبح است
شماره ٦٥٥: حلقه آه مرا سپهر نگین است
شماره ٦٥٦: زیر بال است پناهی که مراست
شماره ٦٥٧: خود به خود چشم تو در گفتارست
شماره ٦٥٨: ترک چشم مخمورش مست ناتوانیهاست
شماره ٦٥٩: شود چو غنچه سخن پیشه، شیشه شیشه شراب است
شماره ٦٦٠: مرهم کافور خلق پرده صد نشترست
شماره ٦٦١: غباری بجا از زمین مانده است
شماره ٦٦٢: زمین نقش پایی است بر آستانت
شماره ٦٦٣: آیینه را سیاه کند با غبار بحث
شماره ٦٦٤: بر رخ ممکن بود پیوسته گرد احتیاج
شماره ٦٦٥: چون گذارد خشت اول بر زمین معمار کج
شماره ٦٦٦: نیست روی عرق آلود به گوهر محتاج
شماره ٦٦٧: داغ ما نیست به دلسوزی یاران محتاج
شماره ٦٦٨: نیست با دیده ظاهر دل روشن محتاج
شماره ٦٦٩: نیست یک گوهر سیراب به اندازه موج
شماره ٦٧٠: به داغ عشق نباشد مرا جگر محتاج
شماره ٦٧١: تا چند آه سرد کشی ز آرزوی گنج؟
شماره ٦٧٢: آن گنج خفی در دل ویرانه زند موج
شماره ٦٧٣: دور کن از دل هوس در پیرهن اخگر مپیچ
شماره ٦٧٤: بی شهادت زینهار از تیغ جانان سرمپیچ
شماره ٦٧٥: لب پیاله گزیدی سر از خمار مپیچ
شماره ٦٧٦: ماییم و خیال دهن یار و دگر هیچ
شماره ٦٧٧: لب هیچ و دهان هیچ و کمر هیچ و میان هیچ
شماره ٦٧٨: در جبین کس نمی بینیم انوار صلاح
شماره ٦٧٩: تا به کی همچون سگان گیرد ترا در خواب، صبح؟
شماره ٦٨٠: قرص خورشیدست اول لقمه مهمان صبح
شماره ٦٨١: چاک خواهد سربرآورد از گریبانم چو صبح
شماره ٦٨٢: عاشق صادق بود گر پاکدامان همچو صبح
شماره ٦٨٣: خرده انجم ندارد رونقی در کوی صبح
شماره ٦٨٤: گر نه از فتنه ایام خبر دارد صبح
شماره ٦٨٥: نکشیدیم شرابی به رخ تازه صبح
شماره ٦٨٦: می زند موج پریزاد، صنمخانه صبح
شماره ٦٨٧: خاک از خواب عدم جست ز بیداری صبح
شماره ٦٨٨: گر به اخلاص رخ خود به زمین سایی صبح
شماره ٦٨٩: نمک به دیده غفلت کن از سفیده صبح
شماره ٦٩٠: منه چو ساده دلان دل به کامرانی صبح
شماره ٦٩١: قسم به خط لب ساقی و دعای قدح
شماره ٦٩٢: دهد به روزن اگر نور، مهر تابان طرح
شماره ٦٩٣: زان پیشتر که تیغ کشد آفتاب صبح
شماره ٦٩٤: آفاق را کند به نفش مشکبار صبح
شماره ٦٩٥: از بس مکدرست درین روزگار صبح
شماره ٦٩٦: لبریز از می شفق کن ایاغ صبح
شماره ٦٩٧: از قرص آفتاب تهی نیست خوان صبح
شماره ٦٩٨: روشندلان به هر که رسیدند همچو صبح
شماره ٦٩٩: دل زنده می کند نفس جانفزای صبح
شماره ٧٠٠: زان پیش کآفتاب بگیرد گلوی صبح
شماره ٧٠١: مهره مارست مهر، مار گزیده است صبح
شماره ٧٠٢: تا بر لب تو افتاد چشم ستاره صبح
شماره ٧٠٣: ای خدنگ آه کوتاهی مکن در کین چرخ
شماره ٧٠٤: دردمندی کرد بر من شربت دیدار تلخ
شماره ٧٠٥: مستمع را کام ناگردیده از دشنام تلخ
شماره ٧٠٦: مکن دراز به طعن فلک زبان گستاخ
شماره ٧٠٧: اگر دو هفته بود چهره گلستان سرخ
شماره ٧٠٨: مکن ز باده لعلی لب چو مرجان سرخ
شماره ٧٠٩: وقت است بگذریم چو موج از شراب تلخ
شماره ٧١٠: شد زسر گردانی من بس که حیران گردباد
شماره ٧١١: از لب منصور راز عشق بر صحرا فتاد
شماره ٧١٢: خال موزون است هر جا بر رخ دلبر فتاد
شماره ٧١٣: بهر گندم از بهشت آدم اگر بیرون فتاد
شماره ٧١٤: ترک جانان چون توان از تیغ بی زنهار داد؟
شماره ٧١٥: حسن خواهد رفت و داغت بر جگر خواهد نهاد
شماره ٧١٦: تا زخط حسن تو عنبر بر سر آتش نهاد
شماره ٧١٧: بر دل خود هر که چون فرهاد کوه غم نهاد
شماره ٧١٨: مرگ عاشق بی شمار آن سیمبر دارد به یاد
شماره ٧١٩: کشتی دریائیی دیدم دلم آمد به یاد
شماره ٧٢٠: غفلت دل از شراب ناب می گردد زیاد
شماره ٧٢١: رغبت می را کند چندان که نوشیدن زیاد
شماره ٧٢٢: دل عبث چندین تقدیر الهی می تپد
شماره ٧٢٣: غم ز دل بیرون مرا کی باده احمر برد؟
شماره ٧٢٤: رخت هستی زین جهان مختصر خواهیم برد
شماره ٧٢٥: از حریم ما سخن چین چون سخن بیرون برد؟
شماره ٧٢٦: آب شد دل تا به آن شیرین شمایل راه برد
شماره ٧٢٧: هر که با خود درد و داغ دلستان را می برد
شماره ٧٢٨: زلف مشکین را چرا آن نازپرور می برد؟
شماره ٧٢٩: جنبش مژگان حضور از دیده و دل می برد
شماره ٧٣٠: عشق اول ناتوانان را به منزل می برد
شماره ٧٣١: از فسون عالم اسباب خوابم می برد
شماره ٧٣٢: شام ازان زلف سیه سنبل به دامن می برد
شماره ٧٣٣: چشم خونبارم گرو ز ابر بهاری می برد
شماره ٧٣٤: وسعت مشرب زدل اندیشه فردا نبرد
شماره ٧٣٥: از شکست من دم تیغ تغافل می پرد
شماره ٧٣٦: چشم برق از اشتیاق خرمن من می پرد
شماره ٧٣٧: می خورد با دیگران مستانه بر ما بگذرد
شماره ٧٣٨: بر جهان هر کس که از روی تأمل بگذرد
شماره ٧٣٩: تا به کی در خواب سنگین روزگارم بگذرد
شماره ٧٤٠: بوسه چون محروم از آن لبهای خندان بگذرد؟
شماره ٧٤١: سر گردان چند از من آن سرو خرامان بگذرد
شماره ٧٤٢: جان مشتاقان زکوی دلستان چون بگذرد؟
شماره ٧٤٣: لاله شبنم فریبت برگ گل را آب کرد
شماره ٧٤٤: خط لب لعل ترا بی آب نتوانست کرد
شماره ٧٤٥: چاره دل عقل پر تدبیر نتوانست کرد
شماره ٧٤٦: چرخ زنگاری مرا غمناک نتوانست کرد
شماره ٧٤٧: صبح رخسار ترا خط شام نتوانست کرد
شماره ٧٤٨: چاره غفلت دل آگاه نتوانست کرد
شماره ٧٤٩: عشق را پنهان دل دیوانه نتوانست کرد
شماره ٧٥٠: تا گلستان را نهال قامتش آباد کرد
شماره ٧٥١: آنچه روی سخت من با سیلی استاد کرد
شماره ٧٥٢: مرگ نتواند به ارباب سخن بیداد کرد
شماره ٧٥٣: کاوش مژگان او دل را قیامت زار کرد
شماره ٧٥٤: مهر خاموشی مرا گنجینه اسرار کرد
شماره ٧٥٥: هر که رو زین خلق ناهموار در دیوار کرد
شماره ٧٥٦: هر که رو زین خلق ناهموار در دیوار کرد
شماره ٧٥٧: کعبه را دریافت هر کس خاطری معمور کرد
شماره ٧٥٨: خانه بر دوشی که سیر کوچه زنجیر کرد
شماره ٧٥٩: هر که در گلشن چو شبنم چشم عبرت باز کرد
شماره ٧٦٠: روزه نزدیک است می باید کلوخ انداز کرد
شماره ٧٦١: هر که در دنیا فانی زاد عقبی جمع کرد
شماره ٧٦٢: دل در آن زلف کمندانداز خود را جمع کرد
شماره ٧٦٣: گرچه ماه مصر را دامن زلیخا چاک کرد
شماره ٧٦٤: صبح از رشک بنا گوشت گریبان چاک کرد
شماره ٧٦٥: سبزه خط دود از آن رخسار آتشناک کرد
شماره ٧٦٦: ذوق رسوایی مرا بیزار نام و ننگ کرد
شماره ٧٦٧: خاطر جمع مرا پیری پریشان حال کرد
شماره ٧٦٨: سیل اشک من بساط سبزه را پامال کرد
شماره ٧٦٩: ساقی از یک جرعه می این بینوا را گرم کرد
شماره ٧٧٠: دین و دل در کار آن زلف دو تا خواهیم کرد
شماره ٧٧١: عاقبت تسخیر آن سیمین بدن خواهیم کرد
شماره ٧٧٢: گرچه انفاس گرامی سینه صرف آه کرد
شماره ٧٧٣: شورش سودا مرا از قید تن آزاده کرد
شماره ٧٧٤: هر که چون آب روان آیینه خود ساده کرد
شماره ٧٧٥: تا عبیر افشانی زلف ترا نظاره کرد
شماره ٧٧٦: آب حیوان دید لعلت را و ایمان تازه کرد
شماره ٧٧٧: ناله نی بند بندم را زهم بیگانه کرد
شماره ٧٧٨: یاد باد آن بی حقیقت را که یاد ما نکرد
شماره ٧٧٩: چاره سودای ما پند نصیحتگر نکرد
شماره ٧٨٠: عمرها مشق جنون هر کس که چون مجنون نکرد
شماره ٧٨١: آه سردی ناتوانان را به فریاد آورد
شماره ٧٨٢: کوه را چون ابر، حکم او به رفتار آورد
شماره ٧٨٣: مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد
شماره ٧٨٤: می شود دل مضطرب چون گریه ام زور آورد
شماره ٧٨٥: عجز بر سر پنجه اقبال چون زور آورد
شماره ٧٨٦: دیده چون تاب صفای آن بناگوش آورد؟
شماره ٧٨٧: زخمی عشق تو چون رو در بیابان آورد
شماره ٧٨٨: عیبجو چندان که عیب از ما بدر می آورد
شماره ٧٨٩: عیبجو چندان که عیب از ما بدر می آورد
شماره ٧٩٠: می برون زان چهره شاداب گل می آورد
شماره ٧٩١: از سر من مغز را سودا برون می آورد
شماره ٧٩٢: هر که دل زان پنجه مژگان برون می آورد
شماره ٧٩٣: خون ما را چرخ عاجزکش به دست زور خورد
شماره ٧٩٤: لعل می از جام زر در سنگ خارا می خورد
شماره ٧٩٥: یار ما در پرده شب باده تنها می خورد
شماره ٧٩٦: شمع ما را عاقبت اشک دمادم می خورد
شماره ٧٩٧: چون ز باد آن زلف چون زنجیر بر هم می خورد
شماره ٧٩٨: خون خود یوسف درون چاه کنعان می خورد
شماره ٧٩٩: خون عاشق را چو آب آن لعل میگون می خورد
شماره ٨٠٠: خون مردم را چون آب آن لعل میگون می خورد
درباره نوسخن